روایتی از زیبایی های واخان بدخشان
ادونچر – تِرِسی کروک
سال ۲۰۱۳ بود. من با مردی به نام یوسف در تاجیکستان بودم. معلوم شد که یوسف مهارت فوقالعاده وحشتناکی در زیگزاگیراندن موتر جیپش با سرعت بالا برای ردکردن چالهچولهها و در همانحال چرخاندن ۱۸۰ درجهیی سرش برای صحبت با من که در صندلی عقب نشسته بودم، دارد.
با اشارهی سر به تلاطم «رود پنج» که محال است از آن کسی جان سالم به در ببرد، گفتم: «بزرگ است.» رود پنج کموبیش صد متر پایینتر از ما جاری بود. یوسف لبخند زد و گفت «انشاالله خطری ندارد.» چشمش را به سمت آسمان بر گرداند، گویی که در این باره هیچ کاری از دست او بر نمیآید.
در فاصلهیی از ما، پلی متصل به دیوارهای بلند بیانگر این بود که دو روز رانندگیام در تاجیکستان به پایان رسیده و سفر واقعی در شرف شروع است. به سوی «اشکاشم» که مرز بین افغانستان و تاجیکستان است تلوتلوخوران راه افتادیم.
شایعترین و قابل پیشبینیترین پرسشی که مردم از من دربارهی سفر به افغانستان پرسیده بودند، این بود که «اصلا چرا میخواهی به کشوری مثل ـ افغانستانـ بروی؟» و با توجه به اینکه اکثر گزارشها در مورد افغانستان روی منازعه، آدمربایی، شورش، سرکوب زنان و تجارت تریاک متمرکز است، شنیدن این سوال خیلی هم تعجب ندارد. اما گاهی اوقات ارزشش را دارد که فراتر از تیتر اخبار نگاه کنیم.
اگر نقشهی افغانستان را بررسی کنید، متوجه تکهی نوکدار عجیبوغریبی از زمین میشود که رو به شرق بین تاجیکستان و پاکستان تا مرز چین کشیده شده است. قصه کوتاه، دهلیز واخان، باریکهی ۱۸۵ مایلی، در اواخر قرن نوزدهم به عنوان منطقهی حائل برای حل جدال انگلیس و روسیه بر سر آسیای مرکزی، ایجاد شد.
واخان زمانی بخش اعجابانگیز جاده ۴ هزار مایلی ابریشم بود؛ یکی از بزرگترین مسیرهای تجاری در تاریخ. با اینحال، در سال ۱۹۶۳ مرز چین ـ افغانستان بسته شد و واخان به بیغولهی غولپیکر تبدیل شد.
در منتهیالیه واخان، گرهگاه پامیر، محل تلاقی سه تا از مرتفعترین کوهستانهای جهان، هندوکش، قراقروم و پامیر که به عنوان بام دنیا نیز شناخته میشود، واقع شده است. همهی این چیزها به زیبایی یکی از تماشاییترین سفرهای جهان در بام دنیا میافزاید.
در حالیکه نیروهای ناتو داشتند افغانستان را ترک میکردند، من عضو یکی از نخستین کاروانهای سفر به واخان بودم. اما من تنها کسی نبودم که افسون این منطقه شده بود؛ یازده نفر دیگر نیز با من در این سفر سه هفتهیی همراه بودند.
جداافتادگی در ارتفاع بالا و زمستانهای طولانی و نابودکننده، مردم نیمهخودمختار، واخان را از منازعهیی که همتایان افغان شان را خانمانسوز کرده، کاملا در امان نگهداشته است. واخان چنان دوردست است که خوشبختانه نه طالبان و نه حتا یک دست پیراهن تیم فوتبال منچستر یونایتد (من بررسی کردم) نتوانسته راهش را به آنجا باز کند.
واخان خانهی نزدیک به ۱۰ هزار نفر از قبایل چادرنشین واخی و قرقیز است. گاومیش نقش اساسی را در بقای این عشایر ایفا میکند؛ واخیها و قرقیزها از آن برای تامین غذا و حملونقل استفاده میکنند. از نمد ساختهشده از پشم حیوانات برای ساختن خیمههای قرقیزی و از سرگین خشکشده برای سوخت استفاده میشود. معدود بازرگانانی که به آنجا سفر میکنند، کالاهایشان را با گاو و گوسفند مبادله میکنند.
در سالهای اخیر معدود گردشگران تابستانی و استفادهی آنها از گاومیش، مقداری درآمد روی دست عشایر گذاشته اما با آنهم، زندگی در لبهی بیرونی زیستگاه بشر سخت و ناگوار است. میانگین طول عمر پایین و مرگ و میر کودکان واخان یکی از بالاترینها در سطح جهان است. اما آنهایی که به سفر به واخان مبادرت میکنند، در خواهند یافت که یکی از فقیرنشینترین مناطق جهان، سرشار از زیبایی، فرهنگ و مهماننوازی آسیای مرکزی است.
اما به محض اینکه من ایمنی جیپ یوسف را ترک کردم، یک افسر مرزی که سن و سالش برای استفاده از تیغ ریشتراشی کافی بود، با کلاشینکفاش شروع به سیخونکزدن به خورجینم کرد، همهی آن تیترهای مستولیشوندهی اخبار در ذهنم جاری شد.
با اینحال، عرق سردم که ناشی از عبور به خاک افغانستان بود، با غرور پر شور ملنگ دریا، ریش سفید واخی و راهنمای سفرم بلافاصله گرم شد. ملنگ دریا (در سال ۲۰۱۳) یکی از دو افغانی بود که قلهی کوه نوشاخ با ارتفاع ۷۴۹۲ متری را بالا رفته بود. نوشاخ بلندترین قلهی افغانستان است.
ملنگ با آغوش باز گفت «به کشورم خوش آمدید!» این استقبال گرم همچنان که ما بازار اشکاشم را برای خرید وسایل ضروری گشت میزنیم، ادامه دارد.
یکی از فروشندگان اصرار کرد: «سلام علیکم. عالی است که شما اینجایید. کمی چای میل کنید.» دیگری اطمینان داد: «نگران نباشید. شما در امان هستید. ما در اینجا طالبان را دوست نداریم.»
پس از چند پیاله چای و تشریفات اداری، سوار جیپهای فرسوده شدیم و راه واخان را در پیش گرفتیم. یک روز دیگر سفر روی منظرهی سنگی برای رسیدن به «سرحد» و شروع پیادهروی به سمت واخان نیاز بود.
سفر به واخان مانند تجربهی سفر در زمان است. در این منطقه هیچ برق و اتصالی وجود ندارد، آب در رودخانههای یخزده جاری است، حملونقل با چهارپایان است و زیرساختها چیزی بیش از پلهای فرسوده قدیمی که به هم با شاخههای ضخیم چوب متصل شدهاند نیست. در واقع، واخان پس از سفر مارکو پولو از طریق این دهلیز به چین در سال ۱۲۷۳، شاهد تغییرات اندکی بوده است.
اندکی بعد به اولین دهکده واخان رسیدیم و در یکی از خیمههای قرقیزی، از ما با چای پذیرایی شد. سرگین خشکشدهی گاومیش در وسط این سازهی ساختهشده از نمد و چوب میسوخت. زنان با لباسهای سنتی روشن بر تن، به ما نان فطیر تازهپختهشده آوردند. بچههای خندان از پشت دروازههای نمدی زیر چشمی به ما نگاه میکردند.
اقلیم متغیر این منطقه بهگونهی است که یک روز در هوای داغِ خشک، بوی آویشن وحشی به مشام میرسد و روز بعد با طوفان برف روبهرو میشویم. زمین واخان از فرش چمن سبز روشن تا بسترهای سنگی و ارتفاعاتی با برف دستنخورده تا زانو، تغییر میکند.
پلنگهای برفی واخان از خیر سرمان گذشتند، اما تماشای بازی باستانی بزکشی را تجربه کردیم. در یکی از دهکدهها ما مهمان این نمایش بینظیر غرور فرهنگی و اسبسواری شدیم. بزکشی مانند چوگانبازی روی اسب است که در آن مردان بر سر لاشهی بیسر بز تازه ذبحشده مبارزه میکنند.
بر سر هر تیغهی کوه، چشمانداز جدیدی ما را غافلگیر کرد. گاومیشهای دوستداشتنی همانطور که سر به زیر و آرام به درهیی که انگار نقاشی شده باشد، وارد میشدند، هرگز از نشاندادن لبخندشان باز نمیماندند. در فاصلههای دور، قامت انسانهایی دیده میشد که بزها را به چرا برده بودند؛ نشانهیی از این که ما بهزودی چای خواهیم نوشید، نان فطیر تکه خواهیم کرد و بازهم با دوستان جدیدی آشنا خواهیم شد.
ارزش خطرش را داشت؟ هر ذرهی آن. کد فرهنگی برای محافظت، جامعه و دوستی در واخان وجود دارد که کسانی را که به آنجا سفر میکنند، زیر پر و بالش میگیرد. از واخان با ذهنیت تغییر یافتهیی بازگشتم و از آن به بعد، جهان برای من امنتر شده است.
پنج سال از سفرم گذشته و حالا در ۲۰۱۸ اخبار درهم و برهمی از افغانستان میرسد. واخان چنانکه باید، پارک ملی نامگذاری شده و ملنگ در سریال Walking The Himalayas از لویسون وود به عنوان راهنما نقش بازی کرده است. اما متاسفانه، تهدید امنیتی در بقیهی نقاط افغانستان پابرجاست.
واخان آرام، تماشایی و مهماننواز است و هنوز رنگ پیراهن منچستر یونایتد را به خود ندیده؛ همانطور که طی هزار سال بوده است. واخان، افغانستانی است که تعداد اندکی آن را میبینند؛ افغانستانی است که من هرگز فراموشش نخواهم کرد.
منبع روزنامه اطلاعات روز
نظریات (0)
نظریات فیس بوک